یِاهو مارکت

فروشگاه یاهو

یِاهو مارکت

فروشگاه یاهو

ریشه یابی ویژگی های خاص دولت مدرن در ایران...

ریشه یابی ویژگی های خاص دولت مدرن در ایران...

ریشه یابی ویژگی های خاص دولت مدرن در ایران...

چکیده:

آنچه که این پژوهش در پی آن است، بررسی ریشه یویژگیهایخاصدولتمدرندرایرانوازآنجمله نگاه و برخورد امنیتی دولت با پیرامون داخلی است . منظور ما از نگاه امنیتی دولت به پیرامون ، جهت گیری و بعد امنیتی بخشیدن دولت به مسائلی است که در پیرامون داخلی یا خارجی آن روی میدهد.به اعتقاد نگارنده و بر مبنای بهره گیری از نظریات اندیشمندانی همچون رکان و لیپست ، ریشه های ویژگی های خاص دولت ها را باید در جهت گیری های عمده ایی یافت که در جریان گذر از مراحل حساس تاریخی همچون مرحله ی گذار به مدرن سازی در پیش گرفته اند.بدین روی از آنجا که به اعتقاد نگارنده ، گامهای اولیه در جهت مدرن سازی دولت در عصر قاجار برداشته شد برای شناخت ریشه ی ویژگی های خاصدولت در ایران رجوع و بررسی به این عصر حائز اهمیت فراوانی است.

واژگان کلیدی: دولت، نگاه امنیتی، پیرامون داخلی،عصر قاجار

فهرست مطالب

عنوان صفحه

مقدمه1

گفتار اول: ماهیت دولت مدرن4

1- ریشه‌ی واژه‌ی دولت4

2- پیشینه دولت5

3 -ویژگی‌های دولت مدرن6

1-3-ویژگی‌های صوری دولت مدرن6

2-3-ویژگی‌های ماهوی دولت مدرن7

گفتار دوم: مراحل تکوین دولت مدرن9

1- دولت‌های مطلقه9

2- دولت‌های مدرن11

گفتار سوم: ویژگی‌های خاص دولت مدرن در اروپا14

1- شکل‌گیری دولت- ملت اروپایی15

1-1- تحلیل اول: الگوهای جغرافیایی- اقتصادی15

2- 1-تحلیل دوم: الگوی جغرافیایی- سیاسی؛ اشتین رکان18

2- شکل گیری رژیم های مردمی19

1-2 تحلیل مبتنی بر وضعیت نیروهای اجتماعی20

2-2 توجه به انقلاب های اجتماعی20

3-2- لحاظ مجدد متغیر های سیاسی21

3-شکل گیری نزاعهای سیاسی و نظام های حزبی21

*- بررسی نمونه‌های تاریخی21

1-فرانسه؛ حکومت به وسیله‌ی دولت، قدرت دیوانسالار22

2-بریتانیای کبیر؛ حکومت از طریق جامعه مدنی، ضعف بوروکراسی24

زمینه‌های شکل‌گیری دولت مدرن در ایران28

گفتار اول :زمینه‌های ناقص دولت مدرن در عصر صفوی32

گفتار دوم :گذار به دولت مدرن در عصر قاجار35

گفتار سوم:عصر مشروطه: اولین گام برای نهادینه سازی دولت مدرن41

گفتار چهارم:دولت مطلقه ی پهلوی گامی به سوی مدرن سازی دولت43

گفتار اول : ویژگی های خاص دولت مدرن در ایران47

ریشه یابی ویژگی های خاص دولت مدرن در ایران49

گفتار دوم:ریشه های برخورد امنیتی با اعتراضات و جنبش های اجتماعی55

1- برخورد امنیتی با جنبشها و اعتراضات اجتماعی در عصر قاجار56

2-برخوردامنیتی با جنبش های اجتماعی در عصر پهلوی64

1-1- برخورد امنیتی با جنبش های قومی در عصر پهلوی64

2-2- برخورد امنیتی با جنبش های کارگری در عصر پهلوی66

3-2- برخورد امنیتی با جنبش های دانشجویی در عصر پهلوی68

گفتار سوم:ریشه های دخالت گسترده ی دولت در اقتصاد70

1-زمینه های افزایش نقش دولت در اقتصاد در عصر قاجار71

2-بلوغ اقتصاد دولتی در عصر پهلوی74

گفتار چهارم: ریشه های سانسور و فقدان آزادی بیان و مطبوعات77

1-ریشه های سانسور و فقدان آزادی بیان و مطبوعات در عصر قاجار78

2-سانسور و فقدان آزادی بیان و مطبوعات در عصر پهلوی81

گفتار پنجم : ریشه های عدم استقلال قوه قضائیه82

1-نهادهای موازی و اعمال نفوذ قضایی در دوره قاجار83

3-عدم استقلال قضایی در عصر پهلوی86

نتیجه88

منابع89

مقدمه

دولت مدرن از دل خرابه های نظام فئودالی در اروپای غربی سر برآورد و از قرن نوزدهم به بعد به تدریج دراغلب نقاط جهان ، جایگزین اشکال دیگر نظام های سیاسی شد.

دولت های مدرن ،در هر یک از جوامع غربی ، به صورتی خاص و در پاسخ به مشکلات آن جامعه ظهور کرد و بنابراین علی رغم شباهت های فراوان و عناصر مشترکی که میتوان برای آنها بر شمرد ، دارای ویژگی های منحصر به فردی نیز هستند که ناشی از شرایط تکوین و جهت گیری های خاص هرجامعه در مرحله ی گذار به دولت مدرن است. جهت گیری ها و استراتژیهای متفاوتی که بر مبنای شرایط فرهنگی، تاریخی،جغرافیایی واجتماعی خاص آن جوامع اتخاذ میشدند و همین مسئله نیز توضیح دهنده ی تفاوت هایی است که امروزه این دولتها را از یکدیگر متمایز مینماید.

ایران نیز از روند کلی نفوذ اندیشه ی دولت مدرن، مستثنا نبود و به موازات افزایش آشنایی با غرب در معرض تحولات ذهنی و عینی آن دیار قرار گرفت و بنا براین در عصر قاجار اولین گامها در راه بی انتهای مدرن سازی دولت برداشته شد.اما برخلاف جوامع غربی که دولت مدرن را در پاسخ به نیازهای خود و بر بستری تاریخی و زمینه سازی در طول چندین قرن بنا نمودند، در ایران و بسیاری از کشور های دیگر، ظهور دولت مدرن حالتی واکنشی و تقلیدی به خود گرفت و بنابراین، بر مبنای نیازها و مقتضیات خاص این جوامع به وجود نیامد . هرچند شاید بتوان این وارداتی و تقلیدی بودن را مهم ترین علت عدم کامیابی و موفقیت دولت مدرن در این جوامع دانست اما به هرحال اینموضوع مانع از این نشد که این دولتهای مدرن یا در حقیقت شبه مدرن این جوامع نیز دارای ویژگی هایی منحصر به فرد و متمایز کننده شوند. ویژگی هایی که همانطور که گفتیم ناشی از جهت گیریها و استراتژیهای خاص هر جامعه درمرحله ی گذار به دولت مدرن است.

از آنجا که تا کنون در باره ی ماهیت دولت مدرن، زمینه های پیدایش و علل ناکامی دولت مدرن در ایران کتابها و مقالات بسیاری به طبع رسیده و همچنین منابع بیشماری از جمله اسناد ، مقالات و کتب به بررسی موانع، اتفاقات، جنبش ها ، نهادهای ایجاد شده و اصلاحات به انجام رسیده و یا ناکام مانده در مسیر گذار به دولت مدرن در ایران پرداخته اند؛ ما در این پژوهش بر آنیم تا با پرهیز از تکرار مکررات به بررسی ویژگی های خاص دولت مدرن در ایران پرداخته و ریشه های پیدایش چنین ویژگی هایی را در مراحل اولیه ی گذار به دولت مدرن جستجو نمائیم.

کلی ترین ویژگی دولت شبه مدرن ایران که ما در این پژوهش برگزیده و قصد ریشه یابی آنرا داریم، نگاه امنیتی دولت به پیرامون داخلی است، نگاهی که در نهایت و به صورت مستقیم یا غیر مستقیم زمینه ساز برخورد امنیتی دولت با جنبش های اجتماعی، سانسور و فقدان آزادی بیان و مطبوعات، عدم استقلال قوه قضائیه و دخالت گسترده ی دولت در اقتصاد میشود.

در این راستا بنابراین سؤال اصلی این پژوهش این است که ریشه های نگاه امنیتی دولت در ایران به پیرامون داخلی که زمینه ساز مهم ترین مشکلات اجتماعی، اقتصادی ، فرهنگی و سیاسی است، از کجا نشأت میگیرد؟

و فرضیه ایی که در پاسخ به این پرسش در نظر داریم این است که در ایران عصر قاجار برای گذار به دولت مدرن اقدامات مختصری انجام شد اما این اقدامات در حدی نبود که بتوانیم آن را به عنوان تولد دولت مدرن تلقی کنیم و انقلاب مشروطه نیز به عنوان حرکتی دموکراتیک واز پائین با شکست روبرو شد.اما در جریان همین گذار ناموفق به مدرن سازی دولت در عصر قاجار و در جریان گامهای مقدماتی که در این راه برداشته شد، به دلیل شرایط خاص تاریخی، اجتماعی و فرهنگی آن دوره و ویژگی های ذهنی و عینی جامعه و دولت ،جهت گیریها و استراتژیهای خاصی در پیش گرفته شد که تأثیر به سزایی در ایجاد زمینه های شکل گیری ویژگی های دولتهای بعدی داشت. در شرایط بحرانی پس از جنگ جهانی اول و افزایش هرج و مرج و شورشها علیه دولت مرکزی ، دولت پهلوی اول به عنوان لحظه ی تولد دولت مدرن ، با توجه به حافظه ی تاریخی نخبگان در مورد تجربیات دوره ی گذشته، برای پاسخ به این بحرانها با نگاهی امنیتی به پیرامون اجتماعی شکل گرفت و ویژگیهای خود را به دولتهای بعد از خود نیز منتقل نمود.

بنابراین جهت گیریها و استراتژیهای در پیش گرفته شده در مرحله ی گذار به دولت مدرن نقش متغیر مستقل را ایفا نموده که منجر به ایجاد ویژگی های خاص دولت مدرن درایران به عنوان متغیری وابسته شده است.

در این راستا ما در فصل اول این پژوهش به بررسی اجمالی کلیات نظری در رابطه با ماهیت، پیشینه و زمینه های دولت مدرن در خاستگاه اصلی آن یعنی جوامع اروپایی پرداخته و نیز اشاره ایی به نظریات اندیشمندان علوم سیاسی دررابطه باتأثیرشرایط تکوین دولت مدرن در کشور های مختلف اروپایی واستراتژیهای اولیه ایی که در مراحل گذار به دولت مدرن در پیش گرفته اند ، در شکل گیری ویژگی های متفاوت و نقش این تفاوتها در ایجاد تمایز میان این دولتها از یکدیگر نموده ایم.

در فصل دوم به بررسی مختصر زمینه ها ی شکل گیری دولت مدرن در ایران پرداخته و به این منظور اشاره ی کوتاهی به موانع اصلی شکل گیری دولت مدرن در ایران ، زمینه های ناقص آن در عصر صفوی، آشنایی و تماس بیشتر ایرانیان با غرب و در نتیجه اندیشه و اقدامات اولیه در جهت گذار به دولت مدرن در عصر قاجار،نهادینه سازی آن در دوره ی مشروطه و درنهایت دولت مطلقه ی مدرن رضاشاه مینمائیم.

و در فصل سوم برآنیم تا ضمن اشاره به مفروضه ی اصلی خود در این پژوهش یعنی نگاه امنیتی دولت به پیرامون داخلی به عنوان یکی از مهم ترین ویژگی های دولت در ایران، مصادیق اصلی این نگاه را بر شمرده و در نهایت بر مبنای فرضیه ی پژوهش ریشه های این ویژگی را در مراحل اولیه ی گذار به دولت مدرن در عصر قاجار و بعد از آن یعنی عصر پهلوی جستجو نماید.

روش تحقیق وگردآوری اطلاعات در این پژوهش به صورت کیفی و بر مبنای تحلیل محتوایمنابع کتابخانه ایی و اسناد و مقالات بوده است و هرچند در دسترسی به منابع لاتین، اسناد و کتب خطی با محدودیت های فراوانی روبرو بوده ، اما شاید بتوان گفت گامی هرچند کوتاه و ناقص، ولی نو و غیر تکراری در عرصه ی مطالعات مربوط به دولت مدرن در ایران برداشته است. گامی که در آینده میتوان آنرا بلندتر برداشت و با بررسی و شناخت ریشه ها ی عمیق ویژگی ها و نا بسامانیهای دولت در ایران به درمان یا حداقل کاهش آنها کمک نمود.

فصل اول

کلیات

گفتار اول: ماهیت دولت مدرن

گفتار دوم: مراحل تکوین و صورت‌های مختلف دولت مدرن

گفتار سوم: ویژگی های خاص دولت مدرن در اروپا

گفتار اول: ماهیت دولت مدرن

تعریف دقیق و شاخص‌های مطالعاتی دولت مدرن علی‌رغم قرار گرفتن آن در کانون مطالعات سیاسی و رواج گسترده آن نسبت به سایر مفاهیم سیاسی هنوز در پرده‌ی ابهام قرار دارد. همانطور که "لوباز" صاحب‌نظر در مطالعات دولت نیز اشاره دارد این پیچیدگی مفهومی ناشی از واقعیات مربوط به آن است. به نوشته وی «نخستین چیزی که درباره دولت مدرن به معنای مطلق کلمه باید گفت این است که چنین دولتی وجود ندارد و هرگز وجود نداشته است، تنها می‌توان گفت که شمار بسیاری از دولتهای مدرن با نظامهای حقوقی بسیار گوناگون از نظر تاریخی وجود داشته است.»[1]

1- ریشه‌ی واژه‌ی دولت

همانطور که اندرو وینسنت در کتاب نظریه‌های دولت[2] اشاره می‌کند واژه‌ی دولت (State) از ریشه‌ی لاتینی Stare به معنی ایستادن و به صورت دقیق‌تر از واژه Status به معنی وضع مستقر و پابرجا گرفته شده است. امروزه در زبان انگلیسی واژه شأن و منزلت (Status) به همان معنای اصلی لاتینی آن به کار برده می‌شود. این مفهوم به صورت بسیار ظریفی از سطح کاربرد در مورد افراد به سطح کاربرد در مورد نهادها و قدرت سیاسی انتقال یافته است.

اما سئوالی که می‌توان مطرح کرد این است که این واژه‌ها اصولاً چه ارتباطی با اندیشه‌ی مدرن بودن دولت دارد؟ وینسنت در این رابطه به دو دسته از نظریه‌پردازان دولت اشاره کرده است. گروه اول از جمله کسانی چون "پست" استدلال می‌کنند که دولت ملی مستقل از قرن دوازدهم وجود داشته است. گروه دوم از جمله"داودال" استدلال می‌کنند که در نوشته‌های هیچ نویسنده سیاسی از سیسرون گرفته تا گروسیوس حتی به یک مورد هم نمی‌توان اشاره کرد که در آن کلمه status به تنهایی به معنی دولت به کار رفته باشد.

وینسنت البته نظر "داودال" را بسیار مطمئن‌تراز نظر"پست" می‌داند. به نظر وی شیوه استدلال داودال با نظریه‌ی متدوالی که استعمال واژه‌ی دولت راحاصل دوره رنسانس می‌داند هماهنگ است، ضمن اینکه منکراین حقیقت نیست که بسیاری ازمعانی قدیمی منزلت وشأن به تدریج وارد نظریه وعملکرد دولت مدرن شده‌اند. وی همچنین به دیدگاه سنتی که توسط کسانی مانند "فریدریش مانیکه" و"ارنست کاسیرر" عرضه شده اشاره کرده که نخستین کاربردلفظ دولت به معنای جدید را به ماکیاولی نسبت می دهد.درتفکرماکیاولی دولت به معنای قدرت عامی تلقی شده است که مستقل ازحاکم واتباع عمل می‌کند وهسته‌ی مرکزی قدرت مستقررا تشکیل می‌دهد.این دیدگاه منتقدانی ازجمله"هکستر" و"اسکینر"دارد که معتقدندماکیاولی واژه دولت را به معنای حقوقی مدرن آن به کار نبرده است واندیشه‌ی مدرن دولت مدتها پس ازماکیاولی توسط اخلاف اومانیستهای ایتالیایی در فرانسه پرداخته شده است. اسکینر بر آن است که اندیشمندانی چون دوهیلان، بوده و بدن در فرانسه قرن شانزدهم مفهوم مدرن دولت را عرضه کردند.[3]

2- پیشینه دولت

همانطور که وینسنت اشاره می‌کند برخی دولت- شهر یونانی را نخستین شکل دولت در اروپا دانسته‌اند. بی‌شک دولت-شهر یونان سازمان سیاسی بی‌همتایی بود اما می‌توان خصوصیات مشترکی میان آن و دولت مدرن یافت. با این حال بسیاری از این ویژگی‌ها خاص دولت مدرن است که به دولت‌های قدیم تعمیم داده شده است.

تاریخ پیدایش دولت- شهر به حدود 800 تا500 ق.م بازمی‌گردد. دولت- شهرها در نتیجه‌ی اتحاد و گردهمایی خانواده‌ها و قبایل در درون دژها پدید آمدند. شکل و اندازه‌ی دولت- شهر معمولاً تابع شرایط جغرافیایی بود اما اغلب دولت- شهرها در مقایسه با دولت‌های مدرن بسیار کوچک بودند.

علی‌رغم وجود برخی شباهتهای صوری بین دولت- شهر یونانی و دولت مدرن، مانند حکومت قانون، مفهوم شهروندی، جمعیت و قلمرو مشخص، یکسان دانستن این دو نادرست است.

در مورد تفاوتهای دولت- شهر یونانی و دولت مدرن می‌توان به عدم تفکیک حقوق عمومی و خصوصی، اولویت شهر نسبت به فرد و تلقی انسان به عنوان سلول یا عضوی از پیکر واحد و نیازمند دولت- شهر، عدم وجود قانون اساسی به معنای مدرن آن که علائق حقوقی و اخلاقی را از هم جدا می‌کندو عدم تفکیک وظایف حکومت، اشاره کرد.

به طور کلی در این خصوص تردیدی نیست که شکلی از دولت در اواخر قرون وسطی یعنی در اوایل قرن شانزدهم وجود داشته است اما آنچه که مورد اختلاف است تاریخ پیدایش نطفه‌ی آن است.

وینسنت نظریات مختلف دراین خصوص را رویهمرفته به دوبخش تقسیم کرده است, نخست استدلال کسانی که منکر وجود دولت در قرون میانه هستند و دوم نظر آنانی که مدعی وجود شکلی از دولت در آن دوران‌اند.[4] از گروه اول « اولمان» استدلال کرده است که قرون میانه‌ی پیش از قرن سیزدهم با مفهوم دولت آشنایی نداشت و چنین مفهومی در ذهنیت دوران قرون وسطی جایی نداشت.[5] «این حقیقت که واژه‌ی دولت تا اوایل قرن شانزدهم به کار برده نمی‌شد چنین استدلالی را تأئید می‌کند و بنابراین به کار گرفتن چنین مفهومی در بحث از دورانی که فاقد آن بود، نابه‌جاست.»[6]

وینسنت به دو عامل تضعیف کننده‌ی اعتبار نظریه وجود دولت در قرون وسطی اشاره می‌کند.[7] وی نخست از نظام فئودالی که مرکب از شبکه پیچیده و نسبتاً ضعیفی از تعهدات قراردادی یا متقابل بود یاد می‌کند و اینکه در چنین نظامی امکان وجود حاکم واحد و یگانه‌ای وجود نداشت. جامعه‌ی قرون وسطی متشکل از گروههای متداخل گوناگون بود که این خود نتیجتاً موجب پیدایش وفاداریهای متعارض و قواعد گوناگون رفتار می‌شد. به اعتقاد وی به همین دلیل نمی‌توان از جدایی میان جامعه و دولت در جوامع قرون وسطی سخن گفت. همچنین او اشاره می‌کند که به سختی می‌توان در آن روزگار واحدهای ارضی یا قلمروهای کاملاً مشخص و محدودی یافت که در آنها جمعیت پیوسته به حکومت وفادار بوده باشد و تنها وفاداری و اطاعتی که از حد تعلقات محلی فراتر می‌رفت معطوف به کلیسا بود. وی سرانجام نتیجه می‌گیرد که مشکل می‌توان مدعی وجود دولت در قرون وسطی شد.

3 -ویژگی‌های دولت مدرن

برای روشن شدن طبیعت دولت مدرن می‌توان از ویژگی‌های آن سخن گفت. دولت مدرن اروپایی دارای دو دسته ویژگی است. دسته‌ی اول ویژگی‌های صوری و ظاهری است که می‌تواند در دولت‌های غیرمدرن نیز وجود داشته باشد. دسته‌ی دوم ویژگی‌هایی است که وجه ممیزه ی دولت مدرن و غیرمدرن است و ما از آن به عنوان ویژگی‌های ماهوی یاد می‌کنیم.

1-3-ویژگی‌های صوری دولت مدرن[8]

وینسنت در بیان ویژگی‌های صوری دولت مدرن نخست به این ویژگی اشاره می‌کند که از نظر جغرافیایی دولت در سرزمین مشخصی واقع است و بر آن حکمرانی می‌کند. البته توجه به این نکته ضروری است که عامل سرزمین، ویژگی کاملاً مطمئن و قابل اتکایی نیست زیرا دولتها اغلب در مورد سرحدات با یکدیگر اختلاف دارند و در خارج از مرزهای خود مدعی صلاحیتند.

هر دولتی درون سرزمینی خاص مدعی سلطه یا تفوق بر کل سازمانها و گروههای داخلی است. عملکرد مرسوم در رابطه میان دولت و گروههای داخلی این است که دولت یگانه تشکل صاحب اقتدار تلقی می‌شود. البته چنین تفوقی حقوقی است یعنی مبتنی بر قواعدی است که تا اندازه‌ای مورد شناسایی عامه‌ی جمعیت در درون قلمرو دولت هستند. نکته‌ی حائز اهمیت این است که امروزه با پیدایش سازمانهای مختلف بین‌المللی و شرکت‌های چندملیتی دیگر نمی‌توان به سهولت از سلطه و تفوق دولت حتی درون مرزهای خودش سخن گفت. دولت همچنین برخلاف گروههای داخلی دارای بیشترین میزان سلطه بر منابع و وسایل اجبار است. اعمال زور و خشونت آخرین حربه و آخرین مرحله‌ی اعمال قدرت است که در عین حال عریانترین وجه اعمال قدرت و رایج‌ترین آن در تاریخ سیاست نیز هست ولی نباید نادیده گرفت که ابزارهای غیرمادی اعمال قدرت از جمله ایدئولوژی، اسطوره‌ها، تبلیغات و رسانه‌های جمعی به مراتب از اهمیت بیشتری برخوردارند.[9] انحصار زور و قدرت توسط دولت معطوف به نیل به اهداف خاصی است که دفاع در مقابل بیگانگان و حفظ نظم داخلی از مهمترین این اهداف به حساب می‌آیند.

مفهوم مشروعیت در این خصوص مهم است. مشروعیت سیاسی عبارت است از پذیرش قلبی حکومت حاکمان و نظام سیاسی از طرف حکومت شوندگان. این امر موقعی حاصل می‌شود که شکل موجود سلطه سیاسی با ارزشها و باورهای عمومی جامعه همسویی داشته باشد. در این صورت گروه وسیعی از افرد جامعه سلطه‌ی سیاسی موجود را می‌پذیرند و از آن اطاعت می‌کنند و حاکمان نیز از حمایت طیف وسیعی از جامعه برخوردار می‌شوند بنابراین از نظر جمعیت، زوری که دولت اعمال می‌کند از دیگر انواع زور متمایز است. دولت برای انجام دادن اعمال لازم ، واجد اقتدار و آمریت است و انحصار قدرت در دست آن لازم و قانونی شناخته می‌شود. دولت به عنوان عالیترین مرجع اقتدار واجد حاکمیت است.

وینسنت به طور ساده مقصود از حاکمیت را دو چیز دانسته: نخست اینکه دولت در درون قلمرو خویش رقیبی ندارد و بر همه گروهها مسلط است. دوم اینکه از نظر خارجی، دولتهای دیگر آن را به عنوان دولتی مجزا و مستقل شناسایی می‌کنند.

از دیگر ویژگی‌های صوری دولت این است که در مقایسه با سازمانها یا گروههای دیگر دارای اهداف گسترده‌تر و فراگیرتری است که غایت اصلی آن تأمین خیر عمومی است. همچنین ویژگی بسیار مهم دیگر که دارای بیشترین میزان قطعیت در همه‌ی دولتهاست، این است که دولت، قدرت عمومی مستمر و متداوم است. این قدرت عمومی به نحو صوری هم از حکام و هم از اتباع ایشان متمایز است. بدین سان دولت به عنوان قدرت عمومی مشتمل بر مناصب و نقش‌هایی است که حامل آمریت و اقتدار دولت‌اند. از آنجا که دولت بدین ترتیب ظاهراً از افراد استقلال عمل پیدا می‌کند، بسیاری از نظریه‌پردازان برای دولت قائل به شخصیت خاص خود شده‌اند. در نتیجه می‌توان به سهولت از اعمال و فعالیت‌های دولت سخن گفت.

2-3-ویژگی‌های ماهوی دولت مدرن

گفتیم که ویژگی‌های ماهوی ، ویژگی‌هایی است که وجه ممیزه ی دولت مدرن و غیرمدرن است . به طور کلی می‌توان مهم‌ترین دست‌آوردهای نظری اندیشمندان غرب را پیرامون دولت مدرن از ابتدا تا دوران معاصر، حول چند محور عمده بیان نمود:

1-2- 3-اعتباری بودن دولت: طبق این اصل دولت دارای ماهیتی اعتباری است. یعنی محصول قرارداد اجتماعی و نتیجه‌ی توافق و اجماع نظر شهروندان است. در مقابل این نظر، نظریه‌ی خاستگاه

الهی دولت در زمان قدیم قرارداشت که دولت را پدیده ایی مبتنی بر خواست خداوند می‌دانست.

ویژگی‌های نمایان این نظریه را می‌توان به شرح زیر خلاصه کرد:

1-1-2-3- پادشاهی را خداوند مقرر کرده است و شاه اقتدار خود را از وی می‌گیرد.

2-1-2- 3-پادشاهی موروثی است و حق موروثی شاه از پدر به فرزند می‌رسد.

3-1-2-3- شاهان فقط مسئول در برابر خداوند هستند و در برابر اتباع خود مسئولیتی ندارند.

4-1-2-3- مقاومت در برابر اقتدار قانونی شاه گناه است.[10]

این نظر که اراده‌ی خداوند اطاعت مردم از فرمانروا را مقرر کرده است، در سه مرحله‌ی اساسی تحول یافت:

نخست در جدال میان پاپها و امپراطوران: پاپها و امپراطوران مدعی بودند که نایب خداوند در روی زمین هستند. حامیان کلیسا برای استقرار و تحکیم اقتدار کلیسا بر امپراطوری کوشیدند و پشتیبانان امپراطوری سعی کردند برتری آنرا به کلیسا اعلام کنند. مرحله‌ی دوم تحول دکترین به مبارزه میان یکایک دولتها و حکومت پاپ مربوط است. طی جنبش اصلاح دینی پروتستانی، "لوتر" و" کالون"، خاستگاه الهی اقتدار مدنی و سیاسی را بارها تکرار کردند و بر وظیفه‌ی اطاعت منفعل یا عدم مقاومت در برابر اقتدار حکومت اصرار ورزیدند. مرحله‌ی سوم تحول به مبارزه میان فرمانروا و اتباعش از سده‌ی شانزدهم به بعد مربوط است. امروزه نظریه‌ی حق الهی شاهان دیگر اعتباری ندارد. به نظر می‌رسد سه دلیل برای بی‌اعتباری این نظریه وجود دارد. نخست، پیدایش نظریه‌ی قرارداد اجتماعی که بر اراده‌ی عمومی تأکید کرد. دوم جدایی کلیسا و دولت که اهمیت دین در مسائل دنیایی را تنزل داد و سوم پیدایش دموکراسی که مردم را از حقوق خود آگاه کرد.[11] بنابراین دولت مدرن، پدیده‌ای بشری، دنیوی و زمینی تلقی می‌شود که فاقد هرگونه منشاء ماورایی و آسمانی است و حاصل اندیشه‌ی عقلانی و تفکر انسانها برای تدبیر امور دنیوی دانسته می‌شود.

2-2-3- تقدس‌زدایی از عرصه‌ی سیاست و حکومت: این اصل، نتیجه‌ی بلافصل اصل اول است. وقتی که دولت اعتباری شد، حکومت و سیاست بشری و دنیوی می‌گردد. بنابراین حاکمان و فرمانروایان دیگر مانند گذشته نمایندگان، فرزندان، سایه‌ی خدا و حتی خدایان روی زمین نیستند که دارای قدرت مطلق و در عین حال بری از هرگونه مسئولیت در برابر مردم باشند. بلکه آنان کارگزاران مردم و مسئول و پاسخگو در برابر آنان تلقی می‌گردند.

3-2-3- برابری سیاسی و حقوقی انسانها: بر طبق این اصل در دولت مدرن هیچ فرد یا گروهی

برخود یا گروه دیگر برتری ندارد. "جان لاک" فیلسوف قرارداد اجتماعی در بیان برابری افراد اینگونه می‌گوید: «همه‌ی افراد بشر طبیعتاً در وضعی برابر هستند و مآلاً از قدرت و اقتدار حقوقی یکسانی برخوردارند و فردی نسبت به فرد دیگر دارای امتیاز نیست، و حقیقتی از این مسلم‌تر نیست که انسانها از یک گوهرند ،همه به طور یکسان در برابر مواهب طبیعت زاده می‌شوند و همه از استعدادهای یکسانی متمتعند، بنابراین باید نسبت به هم در وضعی برابر باشند و هیچگونه فرمانروایی و فرمانبرداری میان آنان وجود نداشته باشد، آزادی طبیعی بشر عبارت از این است که از هرگونه قدرت مافوق زمینی رها باشد و تابع اراده یا اقتدار قانونی بشر [دیگری] نباشد، بلکه فقط از قانون طبیعت پیروی کند.»[12]

البته منظور لاک این نیست که انسانها کاملاً دارای قوای جسمانی و عقلانی برابری هستند بلکه منظور او این است که هر فرد به عنوان یک واحد اجتماع به شمار می‌آید و بنابراین نیروها و استعدادهای جسمانی آدمیان و نیز وضع و شرایط واقعی‌شان هیچگونه ارتباطی با برابری اخلاقی آنان ندارد و هر فرد به لحاظ انسان بودنش از حقوقی برخوردار است و همانطور که دیگر افراد اجتماع باید حقوق او را محترم شمارند اونیز موظف است که به حقوق دیگران احترام بگذارد.[13]

بنابراین این اصل که برخی از افراد واجد خصال ذاتی و یا صفات ویژه‌ای برای حکومتند و از حق حکومت کردن برخوردارند، ادعایی بیش نیست. همه‌ی افراد به صرف انسان بودن از حقوقی که مهم‌ترین آنها حق حیات، حق مالکیت و حق آزادی است برخوردارند. این برابری هم در مقابل قانون و هم در قانون است.

4-2-3- دولت خادم شهروندان است، نه مخدوم آنان: لاک بر این نظر است که چون مردم به سهولت می‌توانند بدون دولت به سر برند و چون انسان از آنرو به ایجاد دولت دست می‌یازد که پاره‌ای آسایشها را از آن انتظار دارد نه از آن رو که وجود دولت برایش امری ضروری باشد، دولت جز در صورتی که بتواند نتایجی را که مردم پیش از ایجادش انتظار داشته‌اند بر آورده نماید، به دلیل دیگری نمی‌تواند پایدار بماند. تنها راهی که ممکن است شخصی به موجب آن خود را از آزادی طبیعی محروم سازد و به زیر یوغ اجتماع مدنی آید این است که با افرادی دیگر برای تشکیل یک جامعه توافق کند، تا به وسیله‌ی آن، آسودگی و تندرستی وزندگی صلح‌آمیزی برایشان میسر گردد و با امنیت خاطر بیشتری از دارایی خود بهره‌ور شوند و در برابر کسانی که عضو آن جامعه نیستند ایمنی بیشتری داشته باشند.[14]

لذا هدف اساسی از تشکیل جامعه سیاسی تأمین امنیت، آسایش، رفاه و سعادت افراد انسانی است و دولت نیز ابزاری برای تحقق این اهداف است. برنامه‌ی اصلی دولت باید خدمت به شهروندان باشد و البته شهروندان نیز باید به قوانین عادلانه‌ی حکومت احترام بگذارند.

سایر ویژگی‌هایی که می‌توان تحت عنوان ویژگی‌های ماهوی دولت مدرن ذکر کرد عبارتند از:

«رشد علائق عقلانی و بوروکراتیک، گسترش قانون به جای روابط سنتی و شخصی، پیدایش

مکانیسم‌های ارتباطی نیرومند میان قدرت سیاسی و جامعه مدنی، وجود مکانیسم‌های ثابت و مستمر برای حل منازعات سیاسی و به ویژه انتقال قدرت سیاسی، پیدایش مبانی جدید مشروعیت سیاسی و ...»[15]

گفتار دوم: مراحل تکوین دولت مدرن

دولت مدرن ابتدا در اروپا و بر بقایا و ویرانه‌های دولت مطلقه بنیان نهاده شد. پیدایش چنین ساختاری از قدرت سیاسی محصول علل و عوامل متعدد فکری، اقتصادی، اجتماعی و مذهبی بود.منظور دقیق از واژه‌ی دولت مطلقه و سلطنت مطلقه که در میانه‌ی سده‌ی نوزدهم در اروپا رایج شد نوعی حکومت بود که در انتقال جامعه از فئودالیته به سرمایه‌داری اولیه نقش اساسی داشت و به این منظور اصلاحات اقتصادی، اداری، دیوانی و مالی قابل ملاحظه‌ای انجام داد و تمرکزی در منابع قدرت سیاسی و اداری ایجاد کرد.[16]

البته خود دولت مطلقه نیز، پس از گذر دولت از مراحل تاریخی مختلفی همچون امپراطوری ها و فئودالیسم[17]، شکل گرفت که در اینجا برای پرهیز از اطناب کلام تنها به توضیح درباره ی دولت مطلقه به عنوان مرحله ی ماقبل و زمینه ساز اصلی ایجاد دولت مدرن اکتفاء مینمائیم.

1- دولت‌های مطلقه

سابقه‌ی پیدایش واژه‌ی دولت مطلقه در واژگان سیاسی اروپا چندان دراز نیست. به یک معنا می‌توان گفت کاربرد این واژه از اوایل قرن هجدهم برای داوری درباره گذشته متداول شد. هرچند تا پیش از ربع آخر قرن شانزدهم دولت مطلقه هم در نظر وهم در عمل به ویژه در فرانسه توسعه یافته بود. نظریه‌ی دولت مطلقه اصطلاحات مورد نیاز خود را از تئوری حاکمیت و به ویژه از بحث "ژان بدن" درباره قدرت مطلقه گرفت. گرچه نظریه‌ی حاکمیت احتمالاً مهم‌ترین عنصر نظریه دولت مطلقه است اما همانطور که وینسنت به درستی اشاره کرده تنها عنصر موجود در آن نیست. به علاوه باید توجه داشت که این نظریه، نظریه‌ای ذاتاً مذهبی نیست، هرچند عناصر مذهبی نیرومندی می‌توان در آن یافت.[18] به اعتقاد "پوجی" حکومت مطلقه را می‌توان روایت‌‌گر شکل گیری نوعی دولت مبتنی بر پایه های زیر دانست :

جذب واحد های سیاسی کوچک تروضعیف‌تردرساختارهای سیاسی بزرگ‌تروقوی‌تر،تحکیم توانایی فرمانروایی بریک قلمروسرزمینی متحد،‌استقرارنظام منسجمی ازنظم وقانون درسراسر یک قلمرو، پیاده کردن حکومتی با یگانگی،پیوستگی وکارآمدی بیشترتوسط یک رهبر واحد حکومتی و تکوین شمار نسبتاً معدودی ازدولت ‌ها که به مبارزه‌ی قدرت پایان ‌ناپذیر، رقابتی و مخاطره آمیز مشغول بودند.[19]

همچنین دکتر بشیریه از ویژگی‌های زیر به عنوان مهم‌ترین ویژگی‌های دولت مطلقه اروپا یاد می‌کند: تمرکز و انحصار در منابع و ابزارهای قدرت دولتی، تمرکز وسایل اداره‌ی جامعه در دست

دولت متمرکز ملی، پیدایش ارتش جدید، ناسیونالیسم و تأکید بر مصلحت دولت ملی.[20]

در رابطه با پیدایش و شتاب‌ گرفتن دولت مطلقه توجه به ریشه‌های فکری و علل و عوامل تجربی

ضروری است . ریشه‌های فکری نظریه‌ی دولت مطلقه پیچیده است. این نظریه در وهله‌ی اول به عنوان جزئی از نقد فئودالیسم توسعه یافت. فئودالیسم مبین چیزی بود که اولمان* آنرا نظریه حرکت صعودی حکومت و جامعه خوانده است به این معنی که اقتدار و قدرت از پائین به بالا در حال حرکت بود، در مقابل دولت مطلقه نمونه‌ی بارز نظریه حرکت نزولی بود که براساس آن احکام از بالا به پائین حرکت می‌کنند.

"وینسنت" در ریشه‌یابی این نظریه به برخی آرمانهای حقوق رومی از جمله نظریاتی مانند «نظریه‌ی قدرت کامله» و «قدرت قانونگذاری حکام» اشاره می‌کند که موجب تمرکز قدرت و اقتدار و قانون در دست شخص حاکم می‌شدند. در ابتدا حقوقدانان کلیسا مجذوب کاربرد این نظریات برای توصیف حکومت پاپ شدند.

در طی قرن شانزده مباحث مذهبی درباره‌ی حاکمیت پاپ و نقش حقوقی کلیسا به تدریج رنگی غیردینی یافتند انتقال صفات و ویژگی‌های کلیسای قرون وسطی و دستگاه پاپ به پادشاهان غیردینی به نحوی کامل در دوران جنبش اصلاح دین توسط کسانی چون "لوتر"،" زوینگلی" و" کالون" صورت گرفت. فیگیس** گفته است: «لوتر .... نیای روحانی نظریه اصلی دولت است»[21]. جنبش اصلاح دین به چند دلیل در ایجاد زمینه‌ی پیدایش دولت مطلقه‌ی غیردینی موثر بوده است؛ نخست اینکه آن جنبش، استقلال کلیسا به عنوان اجتماع مؤسسان را درهم شکست. اقتدار اجبارآمیز به پادشاهان و حکام محدود گردید. "لوتر"همچنین مدافع انفعال و عدم مقاومت در برابر حکام غیر دینی بود. وی همچون ماکیاولی و نویسندگان اواخر دوران رنسانس به تدریج حکومت غیردینی را به عنوان خیرعمده‌ی جامعه بشری تلقی می‌کرد. در رابطه با علل و عوامل تجربی شتاب ‌بخش به تمرکز قدرت در طی قرن شانزده در وهله‌ی اول باید به جنگ و بی‌نظمی و گسترش علاقه به حکومت مرکزی نیرومند و تضعیف قدرتهای محلی اشاره نمود . همچنین احساس نیاز به گردآوری منظم درآمدها و مالیات‌بندی به منظور تأمین هزینه‌ی جنگ که به نوبه‌ی خود به برقراری نظم و قانون و وجود لشکریان منضبط نیازمند بوداز دیگر عوامل تسریع کننده بود. ارتش‌های دائمی نیازمند هزینه‌های عمومی بیشتر از جانب حکومت مرکزی بودند و تأمین این هزینه‌ها نیز مستلزم اخذ مالیات به صورت منظم‌تری بود چنین نیازی به نوبه‌ی خود به پیدایش و گسترش صاحب‌منصبان و کارمندان حقوق‌بگیر حکومت مرکزی انجامید که به پادشاه و شورای سلطنتی وابسته بودند و در برابر آنها پاسخگو محسوب می‌شدند.[22]

گسترش دستگاه اداری دولت تا حدود زیادی ناشی از گسترش ظرفیت دولت در امر نظارت بر اتباع خود و به عبارت دیگر جمع‌آوری و ذخیره‌سازی اطلاعات درباره اعضای جامعه و به تبع آن نظارت به اتباع بود.[23] شاه مطلقه مدعی بود که او منشاء غایی قانون بشری است هرچند بنا به فهم عمومی این دعوی او از قانون خداوند نشأت می‌گرفت. مشروعیت شاه بر حق الهی استوار بود در این مفهوم کاملاً خاص، قدرت‌مندان سیاسی به اندازه‌ی هر نهاد صنفی دیگری زیر سیطره‌ی قانون قرار داشتند.[24] بنابراین دولت مطلقه علی‌رغم صفت مطلقی که به آن داده شده هرگز دولتی مطلق نبوده است. به عبارت دیگر در عالم عمل اقتدار پادشاه به حدومرزهایی چون عرف و عادت و سنت‌های حاکم بر جامعه یا گروههای صاحب نفوذ برخورد می‌کرده است. پادشاهان قرون شانزدهم و هفدهم اروپا در مقابل گروههایی نظیر آریستوکراسی، ردا و شمشیر مجبور بوده‌اند که میزانی از خودکامگی خویش بکاهند.[25]

به طور کلی برای دولت مطلقه دوکارویژه‌اساسی را می‌توان برشمرد: نخست یکپارچه ساختن پیرامون اجتماعی وفرهنگی درحوزه سرزمینی خود ودیگری دایرساختن یک دستگاه دیوانی غیرشخصی وغیروابسته که عملکرد خودرا به گونه‌ای فزاینده بر پایه منطق ومصلحت دولت به سوی عقلانیت، پیچیدگی وتخصص به پیش می‌برد.[26] دولت مطلقه دارای دستاورهایی بود که همگی شرایط لازم برای انباشت اولیه‌ی سرمایه وگذار به دولت مدرن را فراهم کردند؛ ازآن جمله مقابله با تجزیه‌ طلبی اشرافیت وگروههای قدیمی قدرت ، ایجاد دستگاه اداری ومالی ونظامی متمرکز، نوسازی مالی، ایجاد تمرکز و وحدت اقتصادی تشویق سرمایه‌گذاری خصوصی وحمایت گمرکی را می‌توان نام برد.[27] در غرب دولت‌های مطلقه سرانجام در نتیجه‌ی انقلابهای بورژوایی فروپاشیدند. عصر دولت مطلقه انگلستان در 1688 (انقلاب شکوهمند) به سرآمد، حال آنکه دولت مطلقه در فرانسه در زمان لویی شانزدهم به اوج خود رسید. در سرزمینهای آلمانی نخستین جلوه‌های دولت مطلقه پس از پیمان وستفالی پیدا شد و تا 1848 ادامه یافت، و دولت مطلقه روسیه تا انقلاب نافرجام 1900 (1905) دست نخورده ماند.

علی‌رغم تنوع بسیار زیاد در شرایط پیدایش،‌ دوران استمرار و دلایل فروپاشی دولت مطلقه در کشورهای مختلف،‌ می‌توان گفت پیدایش دولت مطلقه در همه جا موجب انقیاد گروههای قدرت و شئون سیاسی گردید و به پیدایش نظام اداری، مالی و ارتش متمرکزی در تحت قدرت پادشاه انجامید.[28]

2- دولت‌های مدرن

گفتیم که قبل از پیدایش دولتهای مدرن به صورتی که هم‌اکنون در اروپا و آمریکا شاهد آن هستیم ساختار ویژه‌ای از قدرت سیاسی و دولت تحت عنوان دولت مطلقه در اروپا شکل گرفت که در حقیقت پیشقراول دولت مدرن محسوب می‌شود. بنابراین نزدیک‌ترین منشاء دولت مدرن ، دولت مطلقه است که با فشرده و متمرکز کردن قدرت سیاسی راه را برای نظام دنیوی و ملی قدرت هموار کرد.

گرچه گذار از دولت مطلقه به دولت مدرن با رویدادها و فرآیندهای چشمگیری از قبیل انقلاب‌های انگلستان (1640- 1688) و فرانسه (1789) همراه بود، تأکید انحصاری بر این رویدادها، مانع از درک این نکته می‌شود که خود دولت مطلقه در تکوین حاکمیت سیاسی مدرن نقش عمده‌ایی داشته است. هم‌آمیزی تحولات درونی دولت‌های اروپایی، با چرخش مناسبات و نیروهای ژئوپولتیک یکی از عوامل عمده‌ی شکل‌گیری دولت مدرن بود.[29] در جریان تکوین دولت،‌ دولت مطلقه مرحله‌ای گذرا بود. نیروهای مخالف فئودالیسم که برای زمانی از پادشاهی استبدادی پشتیبانی می‌کردند، سرانجام به موضع خود آن یورش آوردند. در طول زمان این نیروها وضعی کاملتر و فعالتر را خواستار شدند. طبقه‌ی متوسط در حال پیدایش خواهان حقوق سیاسی بود و این خواست اغلب به کشاکشهای طولانی میان طبقه‌ی متوسط و پادشاه منجر شد.[30] به گفته‌ی "مک آیور" «همان نیروهایی که شاه را بالا کشید،‌ پس از گسترش او را پائین آورد و در حد پادشاه مشروط قرار داد»[31]

بطور کلی "دیوید هلد"، نوآوری‌های زیر را به عنوان صفات مشخصه‌ی دولت‌های مدرن حائز اهمیت می‌داند:

1- سرزمینی بودن؛ گرچه همه‌ی دولتها مدعی حاکمیت بر سرزمینی هستند، اما تنها با نظام دولتهای مدرن است که مرزهای دقیق تثبیت می‌شوند.

2- کنترل ابزار قهر؛ این ادعا (ادعای در اختیار داشتن انحصاری قوه قهریه) تنها با آرام کردن مردم و درهم شکستن مراکز قدرت و اقتدار رقیب در دولتهای ملی میسر شد.

3- ساختار غیرشخصی قدرت؛ فکر تشکیل یک نظام سیاسی غیرشخصی و حاکم- یعنی نوعی

ساختار قانونی محدود شده‌ی قدرت همراه با اختیارات قانونی عالی بر یک قلمرو تنها در دولتهای مدرن می‌توانست غلبه پیدا کند. این مسئله حتی در قرنهای هجدهم و نوزدهم نیز مورد مناقشه بود.

4- مشروعیت؛ انسانها به مثابه «افراد» و«مردم» پس از به چالش کشیده شدن ادعاهایی چون «حق الهی» و «حق دولت» این امکان را یافتند که به شهروندان فعالی در نظم جدید تبدیل شوند ووفاداری شهروندان چیزی شد که دولتهای مدرن باید آنرا کسب می‌کردند. ادعای مشروعیت دولت در این وضعیت مطرح شد.[32]

در نهایت اگر بخواهیم تعریفی از دولتهای مدرن ارائه دهیم می‌توانیم دولتهای مدرن را «دستگاههای سیاسی متمایز از حکومت‌گر و حکومت شونده،‌ با قدرت قانونی عالی بر یک ناحیه‌ی سرزمینی مشخص و پشتوانه‌ی دعوی انحصاری بر قوه‌ی قهریه و برخوردار از حداقل حمایت یا وفاداری شهروندان»[33] بدانیم.

این دولتها از آغاز تا به امروز اشکال متنوعی به خود گرفته‌اند. این اشکال عبارتند از:

1- دولتهای مشروطه؛ واژه Constitutionalism که در زبان انگلیسی و فرانسه برای تعریف دولتهای مشروط به کار می‌رود به معنای تأسیس و همچنین قانون اساسی است. دولت مشروطه به محدودیتهای پنهان یا آشکاری اشاره دارد که تصمیم‌گیری سیاسی یا دولتی را محدود می‌کنند، محدودیتهایی که می‌تواند ناظر بر روش حکومت کردن یا محتوای آن باشد. این دولت نتیجه مبارزات مردم در راه به دست آوردن آزادی و حق نظارت بر اعمال دولت است. در این نگرش دولت وجود دارد تا حقوق و آزادیهای شهروندان را تضمین کند و شهروندان در نهایت بهترین داوران منافع خویش‌اند. بنابراین دامنه‌ی اختیارات و کنش‌های دولت باید به گونه‌ای محدود شود که حداکثر آزادی ممکن شهروندان تضمین گردد. مبارزات مردم در راه ایجاد دولتهای مشروط از قرن هجدهم شروع شد ولی نتایج آن بیشتر در قرن نوزدهم آشکار گردید. قوانین اساسی بلژیک،‌ فرانسه و اسپانیا در نیمه اول قرن نوزدهم مؤید توسعه‌ی جنبش مشروطیت در اروپا بود.[34]

2- دولتهای لیبرال؛ مقصود از دولت لیبرال، دولتی است که بر پایه‌ی لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی سعی دارد تا حد ممکن در امور اقتصادی و جریانهای سیاسی مداخله نکند.[35] دولت لیبرال اصالتاً بدین منظور بنیان‌گذاری شده بود که از طریق عمل حکومت،‌ سلطه‌ی طبقاتی بورژوازی را بر کل جامعه تأیید و تداوم بخشد. نهایتاً به منظور نیل به این هدف به تمامی اصول نهادی دولت جهت داده می‌شد و تضاد آنها با جامعه نیز از همین علت برمی‌خاست.[36] بنابراین هرچند لیبرالیسم از حقوق افراد برای «زندگی، آزادی و مالکیت» دفاع می‌کرد باید به این نکته توجه داشت که از همان ابتدا فرد مالک مذکر در کانون توجه قرار داشت و آزادی‌های جدید در وهله‌ی اول به مردان بورژوازی یا طبقات متوسط جدید تعلق داشت. به عنوان ارکان اصلی دولت لیبرال می‌توان به قانون اساسی، مالکیت خصوصی اقتصاد رقابتی بازار و خانواده‌ی مشخصاً پدرسالار اشاره کرد.[37] از نظر زمانی در نیمه دوم قرن نوزدهم تمایل دولتها و مردم به کاهش هرچه بیشتر مداخله‌ی دولت‌ها در امور اقتصادی و اجتماعی تبدیل به گرایش اساسی شد.[38]

3- دولتهای رفاهی؛ اندیشه‌ی دولت رفاه این است که سنگ پایه‌ی بنای دولت، رفاه فرد است و دولت رفاه برای توسعه‌ی هماهنگ او طرح‌ریزی شده است. بنابراین هدف دولت رفاه تأمین حد اعلای پیشرفت و راحتی فرد است.[39] این دولتها در سالهای پس از جنگ جهانی دوم در غرب شکل گرفت و هدف آن برنامه‌ریزی برای فراهم کردن زمینه‌های رفاه همه جانبه‌ی مردم و جلوگیری از تمرکز سرمایه در مراکز و مؤسسات خصوصی (در صورت منافات داشتن این تمرکز با سعادت و رفاه مردم) بود.[40]

دولت رفاه، مفهوم دولت فردگرا را که هدف آن حمایت بود، نه پیشرفت محکوم کرد، مفهوم دولت کمونیستی را هم که طبق آن رفاه همه به بهانه‌ی ازدست رفتن آزادیهای اساسی مردم به دست می‌آمد، دور کرد. "هابمن" دولت رفاه را نتیجه‌ی وصلت فردگرایی سده‌ی نوزدهم با سوسیالیسم سده‌ی بیستم توصیف کرد.[41] به طور کلی برای دولت رفاه می‌توان خصوصیات زیر را برشمرد:[42]

1-3 -در دولت رفاه،‌ فرد موقعیت محوری دارد.

2- 3-حداقل سطح زندگی و فرصت را برای شهروندان بی‌توجه به نژاد، عقیده یا رنگ تضمین می‌کند.

3-3- رشته‌ی گسترده‌ای از خدمات اجتماعی را برای شهروندان فراهم می‌آورد.

4- 3-توزیع متناسب درآمد را برای همه‌ی شهروندان تضمین می‌کند.

4- دولتهای نولیبرال؛ این دولتها محصول بحرانهای اقتصادی دهه‌های 1970 و 1980 هستند این بحرانها که دامنگیر کشورهای صنعتی شده بود رقابت در عرصه‌ی بین‌المللی را ضروری می‌ساخت و برای این کار لازم بود مؤسسالت خصوصی به نوسازی صنایع خود اقدام کنند. در واقع دولتهای نولیبرال نقطه‌ی مقابل دولتهای رفاهی بودند.[43]

5- دولتهای لیبرال دموکراسی؛ دموکراسی لیبرال یا دموکراسی نمایندگی* نظامی از حکومت شامل «مقامات» منتخب است که در چارچوب «حاکمیت قانون» منافع یا دیدگاههای شهروندان را نمایندگی می‌کند. دموکراسی نمایندگی به این معنی است که تصمیم‌های موثر بر یک جامعه توسط زیرگروهی از نمایندگان گرفته می‌شود که از طرف مردم برای انجام این منظور برگزیده شده‌اند.[44] شایان ذکر است که در دموکراسی نمایندگی احزاب نقش حیاتی دارند زیرا اراده‌ی مردم را سازمان می‌دهند و در میان حکومت کنندگان و حکومت شوندگان به صورت مجرایی ارتباطی عمل می‌کند بنابراین به اعتقاد برخی صاحب‌نظران، دموکراسی نمایندگی و احزاب سیاسی دوقلو هستند.[45] این شکل از حکومت در حال حاضر در نظامهای حکومتی بسیار دور از یکدیگر از قبیل ایالات متحده، بریتانیا، آلمان، ژاپن، استرالیا و زلاندنو رواج دارد.

گفتار سوم: ویژگی‌های خاص دولت مدرن در اروپا

در این گفتار کانون تأکید ما بر دولتهای مدرن اروپایی و ویژگی‌های خاص آنان است. برای انتخاب این محدوده‌ی جغرافیایی دلایل مهمی وجود دارد. نخست اینکه داستان شکل‌گیری دولت مدرن تا اندازه‌ایی داستان شکل‌گیری اروپا و برعکس است. به علاوه نظام دولتهای اروپایی در دنیای فراسوی اروپا تأثیری به سزا داشته‌اند. همچنین مباحث مربوط به ماهیت دولت مدرن به طور کلی تا حدود زیادی از سنت‌های فکری اروپا به خصوص روشن‌گری سرچشمه گرفته است.[46] بنابراین می‌توان گفت که دولت قبل از هرچیز محصول یک تاریخ یعنی تاریخ اروپای غربی و محصول یک عصر یعنی دوره‌ی رنسانس است. این شاهد تاریخی نشان می‌دهد که پدیده‌ی دولت قبل از هر چیز راه‌حل یک بحران در مکان و زمان خاص تلقی شده و می‌توان آنرا در قالب نوع آرمانی یا راه‌حلی در نظر آورد که جوامع اروپایی که در روند تمایزگذاری ساختارهای درونی خود با مشکلاتی روبرو بوده‌اند به آن توسل جسته‌اند. در این شرایط ظهور دولت در اروپا جز بر پایه‌ی تحلیل دقیق شرایطی که شاخص ساخت یک مرکز تازه در درون جوامع کهن ، و داده‌های خاصی که با روند تقسیم کار در آنجا همراه بوده، قابل درک نیست. جامعه‌شناسی سیاسی به محض برخورد با تاریخ یا داده‌های تجربی باید قبول کند که شیوه‌ی تمرکزگرایی در کشورهای اروپایی کاملاً متنوع بوده و به گونه‌ای بارز تابع فرهنگها و مؤلفه‌های دیگر قرار می‌گیرد.[47] ما این موضوع را در پژوهش حاضر مبنای کار خود قرار داده‌ایم یعنی بر این اعتقادیم که دولتهای مختلف در مسیر گذار به دولت مدرن و در جریان عبور از بحرانها و مراحل خاص در این مسیر، استراتژیها و جهت‌گیریهای مختلفی را در پیش گرفته‌اند که این استراتژیها ، داغ خود را بر پیشانی این دولتها حک کرده و موجد ویژگیهای خاصی برای دولتها شده‌اند. بنابراین تفاوت دولتهای مدرن معاصر ناشی از استراتژی‌های متفاوت در پیش گرفته شده و ویژگی‌های خاص برجا مانده از این استراتژیهاست. در این رابطه باید به سه دوره ی پی در پی در تاریخ اروپای غربی اشاره کرد که موجد تفاوت هایی شد که هنوز هم نظام های سیاسی آنرا از هم متمایز میسازد. نخستین دوره مربوط به شکل گیری دولت – ملت است که در ابعاد مختلف و گونه های متفاوت صورت پذیرفت ؛ دوره ی دوم مربوط به ظهور رژیم های سیاسی مردمی بود که منشأ تفاوت های تازه ایی شد و بالاخره شکل گیری نظام های حزبی که به هریک از این جوامع شکل خاصی بخشید. این دوره ها و کشمکش ها مسلماً به هم وابسته و گاه از نظر زمانی متداخل بودند. در این گفتار ما به طور خاص قصد داریم به بررسی این دوره ها و کشمکش ها و تأثیر آنها در ایجاد ویژگی های خاص دولت های مدرن غربی بپردازیم.

1- شکل‌گیری دولت- ملت اروپایی

پاسخ به پرسش‌هایی از این دست که چگونه دولت- ملت در کشورهای مختلف اروپا به ظهور رسید؟ با چه انگیزه‌ای؟ در چه شکلی؟ می‌تواند مبین نخستین تفاوتهایی باشد که امروزه نشانگر نظامهای سیاسی معاصر است. برتران بدیع* در رابطه با این موضوع به دو نوع تحلیل به کار گرفته شده اشاره می‌کند. تحلیل اول که به تاریخ نگاری مارکسیستی نزدیک است ، بر عوامل تعیین کننده‌ی اجتماعی- اقتصادی تأکید دارد و اینکه این عوامل از یک نقطه‌ی جغرافیایی به نقطه‌ی دیگر تفاوت می‌کند، تحلیل دوم بیشتر حالت ترکیبی داشته و مجموعه‌ای از متغیرهای سیاسی‌تر و مرتبط با فرهنگ مردم مورد نظر را به تبیین اول اضافه می‌کند.[48]

1-1- تحلیل اول: الگوهای جغرافیایی- اقتصادی

1-1-1- توسعه اقتصادی نابرابر در زمان رنسانس: الگوی ایمانوئل والراشتاین

به اعتقاد "والراشتاین" ریشه‌های دولت- ملت با تغییرات عمیق اقتصادی که از اواسط قرن پانزدهم تا آخر قرن هفدهم اتفاق افتاده درهم آمیخته است. وی در تعیین این دگرگونیهای اقتصادی به عنوان اولین علت توسعه‌ی دولت تردیدی نمی‌کند و نشان می‌دهد که چگونه گشایش اقیانوسها و ظهور سرمایه‌داری تجاری که به دنبال آن پدید آمد علت شکل‌گیری نظام اقتصادی بین‌المللی‌ای بود که از مرزهای اروپایی خود فراتررفت ومرکز آن به زودی در شمال غرب اروپا تثبیت گردید و به نظارت و

آماده‌سازی پیرامونی، پرداخت که مرزهای شرقی و جنوبی قاره قدیم را هم دربرمی‌گرفت.[49]

وی معتقد است چنین تحولات مهمی که با توسعه‌ی فنی ارتباط نزدیک دارد موجد یک تقسیم کار واقعی بین نواحی مختلف جغرافیایی جهان شده و سرچشمه‌ی تفاوتها و نابرابری‌هایی است که بعداً بین نظامهای سیاسی اروپایی پدید آمده است. به نظر والراشتاین حوزه‌ی پیرامونی اقیانوس اطلس توانست با تسلط بر مبادلات تجاری و احراز انحصار رفت و آمد دریایی و گسترش به سوی ماوراء بحار از این تحولات بهره بگیرد و برعکس نواحی مرکزی و شرقی قاره‌ی قدیم که در این کشمکش از موقعیت خوبی برخوردار نبود متحمل عقب‌گرد اقتصادی شد و به تمرکز در حوزه‌ی فعالیت‌های کشاورزی بسنده کرد. در بیان دیگر جوامع حاشیه‌ی غربی اروپا که مستقیماً تحت تأثیر زیربنای جدید اقتصادی قرار داشتند، توانستند آسانتر در قالب دولت- ملت قد علم کنند. سیل منابع اقتصادی و پولی نیز امکان جهش سریع دستگاه دیوانی و حمایت سیاسی از فعالیت‌های صنعتی و تجاری نخبگان اقتصادی را فراهم می‌ساخت. ولی جوامع کشاورزی اروپای مرکزی و شرقی مدت زمان زیادی به تمرکز سیاسی ضعیفی بسنده کردند که خود محیط مناسبی برای اشرافیت مسلط زمیندار فراهم می‌آورد. بنابراین از بدو رنسانس و طی نزاع شرق و غرب اروپا، عوامل اقتصادی بین‌المللی زمینه‌ی نخستین رویارویی را در توسعه سیاسی اروپا به وجود آورده‌اند.[50] وی در واقع می‌خواهد نشان دهد که «سطح نظام اقتصاد بین‌الملل» در شرایط اجتماعی متفاوتی خود را تحمیل می‌کند که فارغ از روابط وابستگی یا عدم مساوات در توسعه، بر ساخت دولت به عنوان پاسخی سیاسی به توزیع نقشها در درون جامعه کمک می‌کند و ویژگی‌های خاصی به آن می‌بخشد.[51]

"برتران بدیع" بر این اعتقاد است که این منطق چند قرن بعد بر جهت‌گیریهای سیاسی- استراتژیک طبقات مسلط اثر گذاشت. در این رابطه او بر مبنای همین منطق از تفاوتهایی که مسیر گذار به توسعه سیاسی را در فرانسه و انگلیس از هم جدا می‌کنند، یاد می‌کند. تفاوتهایی که بر شرایط تولید حرکتهای کارگری هر یک از این جوامع اثر گذاشتند. وی اشاره می‌کند که «سوسیالیسم فرانسه پیوسته خود را مرتبط با وجود یک دولت قوی و باور اینکه پیروزی پرولتاریا قبل از هرچیز با فتح قدرت عمومی (دستگاه دولت) امکانپذیر است، سازماندهی کرده است. هر دو منبع اصلی سوسیالیسم معاصر فرانسه در این مورد با هم همراه شده و اولویت را به سیاست تعاونی و هدایت مبارزات کارگری در حوزه جامعه سیاسی داده‌اند تا در حوزه‌ی جامعه مدنی. اراده‌ی بسیج علیه دولت سرمایه‌داری نقطه‌ی مشترک آنها بوده و اختلافات آنها در این زمینه جنبه تاکتیک داشته و مربوط به یافتن کوتاهترین راه برای رسیدن به انقلاب سیاسی می‌شود. از این رو جای شگفتی نیست که با شکست استراتژی اعتصابات عمومی حرکت کارگری فرانسه بازسازی خود را بر پایه‌های سیاسی و حزبی ارج نهادن به کنش پیشگامانه و تبعیت سندیکا از حزب استوار ساخت. برعکس ضعف دولت در جامعه‌ی انگلستان به ساخت دادن به حرکت کارگری بیشتر سندیکایی تا سیاسی و بیشتر تعاونی تا انقلابی کمک کرد. الگوی سندیکایی انگلستان در قالب منطق جامعه مدنی خودگردان جای می‌گیرد. سندیکای انگلستان برخلاف آنچه در تاریخ حرکت کارگری فرانسه مشاهده می‌شود، خیلی زود به دستگاهی شناخته شده و نهادینه در جامعه مدنی تبدیل شد.»[52]

به طور کلی بینش اقتصادی "والراشتاین" در برابر توالی حوادث پاسخگو نیست. نظریه‌ی پیشنهادی او با کارکردهای دولت که بیشتر نگران تضمین منافع روستا بود تا جامعه‌ی شهری و تجاری سازگاری چندانی ندارد به ویژه که چنین ذهنیتی به نقشه‌ای بحث‌انگیز در مورد پیدایش دولتها می‌انجامد. این ذهنیت مبتنی بر این است که شکل‌گیری دولت از انگلستان و هلند شروع شده در حالی که در واقع این کار به گونه‌ای آرام در فرانسه و اسپانیا صورت پذیرفت. شکست وی به اعتقاد "برتران بدیع "بیشتر ناشی از امتناع از ورود عوامل اقتصادی در مجموعه‌ای وسیعتر عوامل اجتماعی و تلاش برای ارائه‌ی تبیینی صرفاً زیربنایی از تکوین نظامهای سیاسی است، حال آنکه توجه به نسبیت عوامل اقتصادی و تأثیر متفاوت آنها در دوره‌های متفاوت در جامعه‌شناسی تاریخی ضروری است.[53

[1]- Lubasz, H. K ،the Development of the modern state,New York,Macmillan press, 1964, p.15.

[2] - اندرو وینسنت، نظریه‌های دولت، ترجمه دکتر بشیریه،تهران، 1383، صص 40-36.

[3]- Skinner, Q. The foundation of Modern Political Thought, Cambridg همان به نقل از:

Cambridg university press, 1978, p.354-5.

[4] - وینسنت، همان، ص 33.

[5]- Ulman. W, Medieval political thought. Harmondsworth,middx: penguin books ر.ک.:

[6]- Cheyette F.L, The Invention of the State,in Bede Karl Lackner & K.R.Philip,Essays on به نقل از: Medieval civilization, Austin:University of texas 1978, p.1.

[7] - ن.ک. اندرو وینسنت، نظریه‌های دولت، ص 33.

[8] - ن ک. وینسنت، همان، ص 41.

[9] - رک. احمد نقیب‌زاده، درآمدی بر جامعه‌شناسی سیاسی،تهران، انتشارات سمت،1383، صص 152- 141.

[10]- Gilchrist, R.N, Principles of Political Science,London,Longman.Green and co 1938, p.93.

[11] - عالم عبدالرحمن، بنیادهای علم سیاست،تهران، نشر نی، 1383، صص 168- 164.

[12] - جان‌لاک، حکومت مدنی، فصل دوم شماره 4، فصل چهارم، شماره 21.

[13] - و.ت، جونز، خداوندان اندیشه سیاسی،ترجمه علی رامین، جلد دوم، قسمت اول،تهران، انتشارات امیر کبیر،1358 ص 204.

[14] - و.ت.جونز، پیشین، صص 223- 211.

[15] - بشیریه، حسین، نهادهای سیاسی و توسعه، فرهنگ توسعه، شماره 3، (آذر و دی 1371)، ص 6.

[16] - بشیریه، حسین، جامعه‌شناسی سیاسی، نشر نی، 1384، ص 301.

[17] -برای مطالعه در خصوص مراحل تاریخی دولت ر.ک. عالم، پیشین، / دیوید هلد، فهم جامعه‌ی مدرن کتاب یکم، فصل دوم / جان فرانکو پوجی، تکوین دولت مدرن، انتشارات آگاه، 1377

[18] - وینسنت، پیشین، ص 77.

[19] - پوجی، پیشین، صص 110-103.

[20] - بشیریه، جامعه‌شناسی سیاسی،تهران، نشر نی،1384، ص 301.

* Ullman

** Figgis

[21]- Figgis, J.N, Political Thought form Cerson to Crotius, Cambridge university press1956, p.59.

[22] - وینسنت، پیشین، صص 82-81.

[23]- Giddens, A., The Nation- State and Violence, London,1985, pp.14-15.

[24]- Benn, S.I, and Peters, R.S. Social Principles and Democratic State, p.256.

[25] - قاضی، حقوق اساسی و نهادهای سیاسی، جلد اول، کلیات و مبانی، انتشارات دانشگاه تهران، 1370، ص 559.

[26] - نقیب‌زاده، احمد، مقاله مطالعه تطبیقی دولت مدرن در غرب و ایران، دولت مدرن در ایران، انتشارات دانشگاه مفید، ص 176.

[27] - بشیریه، پیشین، ص 303.

[28] - بشیریه، پیشین، ص 304.

[29] - هلد، پیشین، صص 58-57.

[30] - عالم، پیشین، ص 225.

[31]- Maclver, R. M. The Modern State,New York, oxford university press 1964, p.135.همان به نقل از:

[32] - هلد، پیشین، ص 59

[33]- Skinner, Q., The Foundations of Modern Political Thought, 1978, pp.349-358.

[34] - ن ک. نقیب‌زاده، درآمدی بر جامعه‌شناسی سیاسی، ص 175.

[35] - همان، ص 175.

[36] - پوجی، پیشین، صص 188- 187.

[37] - هلد، پیشین، ص 62.

[38] - نقیب‌زاده، پیشین، ص 175.

[39] - عالم، پیشین، ص 376.

[40] - نقیب‌زاده، پیشین، ص 176.

[41]- Hobman, D.L, The Welfare State, London,Allen and unwin,1971, p.10.

[42] - عالم، پیشین، ص 377.

[43] - نقیب‌زاده، پیشین، ص 176.

* Representative democracy

[44] - هلد، پیشین، ص 62.

[45] - عالم، پیشین، ص 300.

[46] - هلد، پیشین، صص 32-31.

[47] - برتران، بدیع، جامعه‌شناسی دولت، ترجمه دکتر نقیب‌زاده، انتشارات باز، 1379، صص 106-105.

* Bertrand Badie

[48] - برتران بدیع، توسعه سیاسی، ترجمه دکتر نقیب‌زاده،تهران، نشر قومس، 1383، ص 151.

[49]- Wallestein, I, The Modern World System,New York ,Academic press, 1979.همان، به نقل از:

[50] - برتران بدیع، همان، ص 151.

[51] - برتران بدیع، جامعه‌شناسی دولت، ص 122.

[52] - ن.ک. برتران بدیع، پیشین، صص 125- 122.

[53] - ن.ک. برتران بدیع، توسعه سیاسی، ص 152.





نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.